از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تاکنون دو جریان فکری و سیاسی مهم و مؤثّر به منصه ظهور رسیدهاند. جریان اولی را که میتوان به لحاظ فکری آن را «جریان اسلامگرای فقاهتی» و از حیث سیاسی «جریان اصولگرا» نامید، بار اول در دهة شصت و بار دیگر در دهة هشتاد به اوج قدرت خود رسید وک چکیده کامل
از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تاکنون دو جریان فکری و سیاسی مهم و مؤثّر به منصه ظهور رسیدهاند. جریان اولی را که میتوان به لحاظ فکری آن را «جریان اسلامگرای فقاهتی» و از حیث سیاسی «جریان اصولگرا» نامید، بار اول در دهة شصت و بار دیگر در دهة هشتاد به اوج قدرت خود رسید وکماکان به آن ادامه میدهد. در مقابل، جریان دوم که میتوان از نظر فکری آن را «جریان نواندیش دینی» و از منظر سیاسی «جریان اصلاحطلب» خواند، در دهة هفتاد به اوج رشد خود رسید و از آن زمان، بهویژه پس از حوادث دهمین انتخابات ریاست جمهوری، به افولگراییده است.
هدف اصلی این مقاله، بررسی تطبیقی دیدگاههای این دو جریان نسبت به مسئلة حقوق زنان، بهویژه مقولة مشارکت سیاسی آنهاست و فرضیة آن نیز عبارت است از اینکه: «مبانی فکری و دینی متفاوت این دو جریان، منجر به موضع ناهمگون آنها نسبت به مسئلة حقوق زنان، بهخصوص مقولة مشارکت سیاسی آنها، شده است». برای ارزیابی این فرضیه، سعی بر آن است تا با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، ضمن بررسی مبانی فکری و تلقی دینی دو جریان مذکور، مواضع آنها نسبت به مقوله حقوق زنان، بهویژه در زمینة مشارکت سیاسی و خانواده، مقایسه شود. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که از یکسو بین مواضع دو جریان مذکور نسبت به حقوق زنان تفاوتهای قابل توجهی وجود دارد و از سوی دیگر، این اختلافات اساساً ناشی از تفسیر متفاوت، ولی غیرمنعطف، آنها نسبت به دین است.
پرونده مقاله
همزمان با جنبش مشروطیت و تغییر نظام سیاسی از (سلطنت مطلقه به مشروطه)، مباحثه درباره ایدۀ برابری نیز در میان متفکران این عصر رواج یافت. متفکران این عصر (مشروطهخواه و مشروعهخواه) چه تلقی ای از برابری داشتند؟ مقاله حاضر بر اساس چهار مؤلفه معنای هستی شناسانه، ابعاد، قلمرو چکیده کامل
همزمان با جنبش مشروطیت و تغییر نظام سیاسی از (سلطنت مطلقه به مشروطه)، مباحثه درباره ایدۀ برابری نیز در میان متفکران این عصر رواج یافت. متفکران این عصر (مشروطهخواه و مشروعهخواه) چه تلقی ای از برابری داشتند؟ مقاله حاضر بر اساس چهار مؤلفه معنای هستی شناسانه، ابعاد، قلمرو و دامنه شمولیت، تلقی متفکران عصر مشروطیت از برابری را بررسی میکند. روش مقالۀ حاضر، خوانش متن محورانه است. یافتههای تحقیق بدین قرار است: متفکران دینی مشروطهخواه همچون نائینی و محلاتی بر برابری قانونی (و نه طبیعی) ملت از جمله برابری اقلیتهای دینی و زنان در ابعاد مدنی، اجتماعی، در امور نوعیه (و نه شرعی) تأکید داشتند و برابری سیاسی را خاص عقلای ملت میدانستند. متفکران سکولار مشروطهخواه همچون آخوندزاده و طالبوف و متفکران مشروطهخواه میانه همچون مستشارالدوله و ملکم خان همزمان بر برابری طبیعی و قانونی (قراردادی) ملت در ابعاد مدنی، اجتماعی و سیاسی در قلمرو عمومی تأکید داشتند. در مقابل، مشروعهخواهان همانند شیخ فضل الله نوری، علی اکبر تبریزی و نجفی مرندی بر نابرابری طبیعی (به ویژه از منظر دینی) باور داشتند و برابری مدنی، اجتماعی- سیاسی اقلیتهای دینی و زنان را در تضاد با برتری ذاتی دین اسلام میدانستند.
پرونده مقاله
عرصه سیاست از دیرباز عرصه ای مردانه تعریف شده است و زنان، جایگاه مشخص و برجسته ای در این حوزه نداشته اند. حتی در فلسفه غرب که نمودی از عقلگرایی و اندیشیدن شناخته میشود، زنان به عنوان جنس دوم شناخته شده، با فرض اینکه عقل خصلتی مردانه دارد، نادیده گرفته می شوند. در این چکیده کامل
عرصه سیاست از دیرباز عرصه ای مردانه تعریف شده است و زنان، جایگاه مشخص و برجسته ای در این حوزه نداشته اند. حتی در فلسفه غرب که نمودی از عقلگرایی و اندیشیدن شناخته میشود، زنان به عنوان جنس دوم شناخته شده، با فرض اینکه عقل خصلتی مردانه دارد، نادیده گرفته می شوند. در این مقاله با توجه بهاینکه بررسی منزلت و جایگاه زنان در متون اندرزنامه ها در ادوار مختلف، یکی از راه هایی است که می تواند روشن کننده وضعیت و موقعیت زنان در دورههای تاریخی باشد، به تحلیل طرد یا قبول آنها از سوی دستگاه معرفتی پرداخته می شود. آنچه در اندرزنامهها به عنوان متون برجسته سیاسی در سده میانه به چشم میخورد، نمایشی از موجودی به نام زن است که هیچ جا حضور نداشته و به دلیل عدم حضور، قلم در دست مردان بوده است و سیمای او را به هر گونه ای که پسند ایشان بوده، ترسیم کرده اند. پرسشی کهاین نوشتار به دنبال پاسخ آن است این است که چه استعارههایی در اندرزنامهها و متون تاریخی سدههای میانه وجود دارد که طرد و به حاشیه راندن زنان را تقویت کرده است؟ این مقاله با چارچوب تئوریک تحلیل استعاری و طبقه بندی استعارهها در سه عنوان استعاره آفرینش، استعاره حکومت داری و استعاره فلسفی عقل مذکر به بررسی گزارههای متون سیاسی و ادب حکمرانی پرداخته است. این نوشتار مبتنی بر فرضیهای است که در آن زنان سال ها مطرود و محصور در زندگی خصوصی بودند و استعارههایی از این دست در حذف زنان از عرصه سیاسی، نقش ویژه و مؤثری داشته است.
پرونده مقاله